خبرگزاری«حوزه»، در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: «بررسی ادله کراهت نافله در اوقات خاص» را منتشر می کند.
عمده روایات در این که انسان نافله را بعد از صلاة صبح الی طلوع شمس و بعد از صلاة عصر الی أن تغرب الشمس نمی تواند بخواند، دو روایت بود که گفتیم: من حیث السند معتبر هستند.
یکی موثقه حلبی (وسایل الشیعه/4/234/ح1) و دیگری موثقه معاویة بن عمار (وسایل الشیعه/4/235/ح2) است. در روایت اولی این بود که «لا صلاة بعدالفجر حتی تطلع الشمس» بعداز صلاة صبح، صلاتی نیست تا این که شمس طلوع کند. در دومی هم بود که «لاصلاة بعدالعصر حتی تصلی المغرب و لا صلاة بعدالفجر حتی تطلع الشمس». ـ البته روایات دیگری هم هست که من حیث السند ضعیف هستند ـ اطلاق این دو روایت، نفی طبیعی الصلاة می کند، که می گویند: صلاة محقق نمی شود. در این روایات ندارد که این صلاة صلاة قضای فریضه یا قضای نافله است. البته نافله مبتدئه (قسم سوم از نوافل) قضا ندارد. هر وقت انسان دو رکعت نماز خواند، اتیان کردن آن دو رکعت در آن وقت مستحب است. قضا در نوافل مرتبه می شود که نافله شب را نخوانده، یا نافله ظهرین را نخوانده، نافله صلاة صبح را نخوانده است. این روایات قضای فریضه و قضای نافله مرتبه و نافله ذات السبب و نوافل مبتدئه را می گیرد. لکن نسبت به قضای صلاة فریضه باید تخصیص و قید بزنیم. چون سابقاً روایات صحاحی مثل صحیحه عبدالله بن مسکان، موثقه ابی بصیر، صحیحه زراره بود که اگر صلاة مغرب و عشاء از مکلف فوت شد، بعداز صلاة صبح و قبل از طلوع شمس، مغرب و عشاء را قضا می کند. (ر.ک. وسایل الشیعه/4/287/باب62) تا این که از قضای فرایض که انسان حیث ما ذکر ای ساعة قضا می کند، فارغ شدیم. بدان جهت از «لاصلاة» که ظاهرش این است که صلاة نیست، باید آن ها را استثنا کنیم، و همین طور باید قضای نوافل مرتبه را هم استثنا کنیم. آن هایی را که نخوانده، اگر آن ها را قضا کند، آن قضا اشکالی ندارد.
و ما می گوییم: باید ذات السبب را هم استثنا کنیم، هرچند بعضی ها (التنقیح/الصلاة/1/527) فرموده اند: در ذات السبب دلیلی بر استثنا نداریم، پس هم باید نافله فائته را استثنا کنیم و هم ذات السبب را به چه دلیل؟
از روایات یکی صحیحه معاویه بن عمار (وسایل الشیعة/4/241/ح4) است: که کلینی (ره) «عن محمدبن اسماعیل، عن الفضل بن شاذان» یک سند کلینی (ره) این است. «و عن احمدبن» محمد «ادریس»، احمدبن محمدبن ادریس، ابوعلی الاشعری است که شیخ کلینی (ره) است و از ثقات عدول است «و عن احمدبن ادریس، عن محمدبن عبدالجبار الاشعری جمیعاً» این دو سند شد. البته تعداد روایاتی که کلینی (ره) از محمدبن یحیی العطار یا از علی بن ابراهیم نقل کرده است، خیلی است. ولکن فی نفسه روایاتش از احمدبن ادریس قمی که ابوعلی الاشعری می باشد کثیر است. «جمیعا عن صفوان بن یحیی عن معاویة بن عمار» که روایت من حیث السند صحیحه است. «قال: سمعت أباعبدالله علیه السلام یقول: خمس صلوات لاتترک علی حالٍ» یعنی ترک نمی شود و در هر وقت می توانی بیاوری. نه این که ترکش جایز نیست. چون بعضی از این صلوات، صلوات مستحبه است. «اذا طِفْتَ بالبیت» یکی وقتی که طواف کنید. طواف مستحبی ذات السبب می شود، نفرموده است «اذا طفت طوافاً واجباً» بلکه دارد «اذا طفت بالبیت» ولو طواف مستحبی باشد. «و اذا اردت ان تحرم» و آن وقتی که اراده کردی احرام ببندی، صلاتش ترک نمی شود. ما می خواهیم قبل از طلوع شمس احرام ببندیم، نمازش مستحب است، می شود «ذاالسبب». می خواهیم صلاتش را قبل از این که شمس طلوع کند، بعداز صلاة صبح اتیان کنیم، عیب ندارد. «و صلاة الکسوف و اذا نسیت فصلّ اذا ذکرت، و صلاة الجنازة» این هم یکی است. مثلاً نوافل یادمان رفته بود، نافله فجر را نیاورده بودیم، بعداز فجر اتیان می کنیم. نافله ظهرین یادمان رفته بود، بعداز عصر اتیان می کنیم. این، هم قضا را دلالت می کند و هم ذاالسبب را. و احتمال خصوصیت نیست. یعنی معنایش این است که به واسطه آن افعال، یعنی احرام به واسطه صلاة کامل می شود، مثل قول مفید (ره) که فرموده است: قبل از طلوع شمس، طواف نکند. چون لازمه اش این است که صلاتش را بعداز طواف بلافصل بخواند. لذا صلاتش قبل از طلوع شمس می افتد، پس این طواف را نکند. طواف را بعداز طلوع شمس و انبساطه انجام دهد. (ر.ک. المقنعه/212) این مخالف این روایات صحاح است.
روایت بعداز هشام بن حیان (وسایل الشیعة/4/241/ح5) که اوضح است. «و عن علی بن ابراهیم، عن محمدبن عیسی، عن یونس، عن هشام بن ابی سعیدالمکاری» این هشام بن حیان است، که بعضاً به او «هاشم الحیان» گفته می شود. هاشم و هشام یک نفری هستند «هشام بن الحیان» است، کنیه اش هم ابی سعیدالمکاری است «عن ابی بصیر، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: خمس صلوات تصلیهن فی کل وقت: صلاة الکسوف والصلاة علی المیت و صلاة الاحرام» که ذاالسبب است «والصلاة التی تفوت» که صلاة قضایی است «و صلاة الطواف من الفجر الی طلوع الشمس و بعدالعصر الی اللیل» همان موردی که گفته بودند مکروه است، روایت می گوید که عیب ندارد. البته در سند این روایت هشام بن حیان است. برای هشام بن حیان توثیقی ثابت نشده است. لذا این را نسبت به صحیحه اولی به عنوان مؤید ذکر می کنیم.
البته صلاة میت دو جور است. اگر به میت نماز خوانده شد، ثانیاً که من بخوانم می شود مستحب. بنابراین ذات السبب و فائته استثناء شد.
در صحیحه حسین بن ابی العلاء (وسایل الشیعه/4/243/ح13) دارد: «و عنه، عن فضالة بن ایوب» «عنه» یعنی باسناد شیخ عن حسن بن سعید «عن فضالة بن ایوب و عن القاسم بن محمد جمیعاً» این ها دو نفر هستند، اگر کسی در قاسم بن محمدبن جوهری اشکال کند خلل نمی رساند، چون فضاله بن ایوب که جلیل القدر است هم با او است. «عن الحسین بن ابیالعلاء، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: اِقْضِ صلاةَ النَّهارِ أیُّ ساعة شئت من لیل أو نهار کل ذلک سواء» تمام این ها مساوی است هر وقت بخواند. لذا صلاة نهار را در شب اتیان کنید، قضا می شود. اگر در روز هم قضا کند، در «ای ساعة» این تنصیص و تصریح به عموم است. آن اخبار متقدمه متقید نمی شود. اگر عام یا مطلق بود، می گفتیم: آن ها را تقیید می کند. لکن این تصریح به عموم است. «کل ذلک سواء» هیچ فرقی ندارد. در مانحن فیه چون مبتدئه قضا ندارد. ذات السبب و قضای رواتب مترتبه، او را نمی گیرد. لذا این دو را باید استثنا کنیم کما اینکه صاحب عروه استثناءکرده است.
روایت دیگری در مانحن فیه، روایت علی بن بلال (وسایل الشیعه/4/235/ح3) است: «و باسناده» الشیخ (ره) «عن محمدبن احمدبن یحیی، عن محمدبن عیسی، عن علی بن بلال، قال: کتبت الیه فی قضاءالنافلة» من نوشتم به امام علیه السلام در قضای نافله «من طلوع الفجر الی طلوع الشمس، و من بعدالعصر الی أن تغیب الشمس» همان دو وقتی است که گفته اند: یا مشروع نیست و یا جایز نیست. «فکتب لایجوز ذلک» این طور نماز جایز نیست «الا للمقتضی» مگر برای مقتضی «فاما لغیره فلا» یعنی: لغیرالمقتضی فلا.
* مراد از مقتضی چیست؟
مراد از مقتضی چیست؟ مقتضی یعنی کسی که صلاة قضا اتیان می کند، نافله یا مستحبه. چون سؤال هم در مانحن فیه در قضای نافله است. امام علیه السلام می فرماید: آن کسی که قضا می کند، عیب ندارد نافله را در این وقتها قضا کند. نافله را استثنا می کند. بعضی فرموده اند: مقتضی مجمل است و نمی شود این را حمل به قضای نافله کرد، چون اصل سؤال از قضای نافله بود «کتب الیه فی قضاءالنافلة من طلوع الفجر الی طلوع الشمس و من بعدالعصر الی أن تغیب الشمس، فکتب لایجوز» یعنی قضاء لایجوز ذلک الا للمقتضی اگر مراد از مقتضی قضا باشد، استثنا معنا ندارد.«لایجوز» قبلی معنای ندارد. بدان جهت در مانحن فیه فرموده اند: این روایت مجمل است.
به نظر ما مجمل نیست. چون قضا دو معنا دارد: یکی به معنای اتیان عمل فی خارج الوقت تدارکاً است. و یکی قضا به معنای اتیان است. نه این که در خارج وقت اتیان کرد. «قضا صلاته یعنی أتی بصلاته». این که می گویند: «کتب الیه فی قضاءالنافلة» یعنی «فی الاتیان بالنافلة». می شود نافله را اتیان کرد «من طلوع الفجر الی طلوع الشمس، و من بعدالعصر الی ان تغیب الشمس» در این دو وقت می شود قضا کرد. قضا در نافله مترتبه می شود، اما در مبتدئه نمی شود. فرمود: «فکتب لایجوز ذلک الا للمتقضی». مگر کسی که صلاة را قضا کند، این قضا، قضای اصطلاحی است، یعنی در خارج وقت اتیان کند؛ و الا مجرد اتیان نافله نمی شود. «فاما لغیره فلا» برای غیر مقتضی نمی تواند.
ایشان فرموده است بعضی این «للمقتضی» یعنی مگر نافله ای که سبب داشته باشد، به این معنا حمل کرده اند. فرموده اند: این حمل درست نیست. اگر مقتضی به معنای نافله ذاالسبب بود، می گفتند: «الا لمقتض» و الا للمقتضی لام در این جا لام اختصاص است، نه لام تعلیل یا علت. برای کسی که مقتضی است، برای او جایز است. «لایجوز ذلک الا للمقتضی» یعنی برای مقتضی جایز است. مقتضی یعنی کسی که قضا اتیان می کند. اگر ذات السبب بود، سبب را می گفتند: «الا لمقتض أو بمقتض» دیگر الف و لام نداشت، لام به معنای اختصاص نداشت. این درست است، و لکن اگر قضا به معنای مطلق الاتیان بالنافلة بشود، کما این که در صدر همان طور است، این را مقتضی فرموده است، تا معلوم بشود که این مقتضی غیر از اتیان به نافله است.
خود سؤال این است که «کتب الیه فی قضاءالنافلة» قضا، اتیان نافله به این معنا است که ما می گوییم. یکی هم اتیان نافله در خارج وقت اتیان کردن است. فرموده است: استثنای للمقتضی به معنای قضای نافله در خارج وقت غلط است، چون سؤال از خود او است. «لایجوز ذلک الا للمقتضی» نمی شود. مثل این که کسی بگوید: زید عالم را اکرام بکنم؟ می گوید: «لایجوز اکرامه و انّما یجوز اکرام العالم» زید خودش عالم است. این جور استثنا درست نیست. لذا در مانحن فیه این روایت به نظر ما قضا نافله را استثنا می کند.
- نکته: «قال: کتبت الیه» این مکاتبه است. و به امام علیه السلام می نویسد. در مکاتبه ها امام را ذکر نمی کنند.
لکن در این روایات، در نفس شیءای است و آن این که، این حکم در موثقه حلبی (وسایل الشیعه/4/234/ح1) به این نحو تعلیل شده است: «لاصلاة بعدالفجر حتی تطلع الشمس، فان رسول الله(ص) قال: ان الشمس» این تعلیلش است، چرا صلاة خوانده نمی شود؟ «فان رسول الله (ص) قال: ان الشمس تطلع بین قرنی الشیطان» شمس طلوع می کند بین دو شاخ شیطان «و تغرب بین قرنی الشیطان» و غروب می کند بین دو شاخ شیطان «و قال: لاصلاة بعدالعصر حتی تصلی المغرب». «و تغرب» یعنی این هم به جهت این است که بین دو قرن شیطان غروب می کند.. این تعلیل فاسد است، همان است که عامه نقل کرده اند. عامه از رسول الله (ص) نقل کرده اند که شیطان این کار را می کند. این فی نفسه مطلب باطلی است که بین دو شاخ شمس طلوع کند، چیزی است که طبع از این کلام متنفر است. شیطان همه جا هست.
در توقیعی که از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف وارد شده است، فرموده اند: اگر این درست باشد، باید در این وقت مردم سجده کنند به خداوند تبارک و تعالی که رغم شیطان را که به زمین بمالند که سجده نکرده بود. بدان جهت این تعلیل فی نفسه فاسد است. چون زمین، دور شمس حرکت می کند، یا شمس به قول قدما حرکت می کند. و شمس در هر آنی، طلوعی در یک جا و در یک جایی هم غروبی دارد، پس همیشه شیطان می گردد. پس کی به ما می رسد؟ کارش گردش کردن است.
از این جا معلوم شد، روایاتی که وارد شده است (ر.ک. وسایل الشیعه/4/234/باب38/ح9) عند طلوع الشمس و عند غروب الشمس و در وسط النهار، نماز خواندن مکروه است. تعلیل به همین کرده اند که ان الشمس تطلع بین قرنی شیطان و تغرب بین قرنی شیطان و قارنها عند وصوله الی حدالاستواء تا خط استواء که مکروه است. این تمام روایاتی بود که در کراهت در این اوقات وارد شده است، همه اش ضعیف است. یک روایت معتبره ای نداریم.
در مقابل روایت معتبره ای (وسایل الشیعه/4/236/ح8) داریم که انکار این مطلب را می کند: «و باسناده» صدوق (ره) نقل کرده است به سندش «عن ابی الحسین محمدبن جعفرالاسدی» این محمدبن جعفرالاسدی یکی از افرادی بود که با واسطه خدمت امام زمان عجل الله تعالیفرجه الشریف نامه می فرستاد و سؤال می کرد که واسطه اش هم محمدبن عثمان العمری بود. «عن محمدبن العثمان العمری» (ره) جواب مسایل محمدبن عثمان العمری به محمدبن جعفرالاسدی، این طور است که «و اما ما سألت عن الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها، فلئن کان کما یقول الناس» اگر این حرف صحیح باشد «ان الشمس تطلع بین قرنی شیطان و تغرب بین قرنی شیطان» اگر این جور باشد «فما أرغم أنف الشیطان بشیئ افضل من الصلاة فصلِّها» کدام شیئ است که انف شیطان را بیشتر به خاک می مالد غیر از صلاة؟، نماز را بخوان! «و ارغم انف الشیطان».
صدوق (ره) این روایت را در اکمالالدین و اتمامالنعمة نقل کرده است، «عن محمدبن احمد الشیبانی» که شیخ صدوق است، «و علی بن احمدبن محمدالدقاق» که شیخ صدوق است «والحسین بن ابراهیم المؤدب» از همه این ها نقل می کند، «و علی بن عبدالله الوراق» از چهار شیخش نقل می کند «قالوا: حدثنا ابوالحسین محمدبن جعفرالاسدی قال: کان فی ما ورد علی من الشیخ ابی جعفر محمدبن عثمان العمری فی جواب مسائلی» آن که محمدبن عثمان در جواب مسایلش آورد «الی صاحب الدار (الزمان) عجل الله تعالی فرجه الشریف » سؤالاتی که از حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشت، جوابش این بود که «و اما سألت عن الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها فلئن کان کما یقول الناس ان الشمس الی آخره» هیچ کدام از این چهار نفر توثیق نشده است، و شیخ صدوق هم که از این چهار نفر، روایات کمی دارد، این جور نیست که از آن مشایخی باشند که کثیرالروایة باشد. لکن از چهار شیخ نقل می کند. و اشکال روایت، فقط از این جهت است.
* اشکال صاحب مدارک در احتمال قطع و پاسخ ما
صاحب مدارک (ره) به سندش یک اشکالی دیگری دارد. (مدارک الاحکام/3/109) اشکالش این است که در این احتمال قطع است. چون این روایت به «محمدبن جعفرالاسدی» به وسایط از محمدبن عثمان عمری رسیده است، ولکن فرمایش ایشان درست نیست. چون ظاهر روایت این است، که همین جواب که او از ابواب بود و سؤال به واسطه ایشان می شد، این جواب به ایشان رسیده است. روایت من حیث السند و این که چهار مشیخه ذکر کرده اند، چهار شیخ صدوق، نقل کرده اند، موجب اعتبارش می شود، لذا معتبره می شود. چون چهار تا شیخ همه اش خلاف واقع نقل نمی کنند. یک شیخ و استاد ممکن است اشتباه کرده باشد، ولکن این ها چهار نفر هستند و آن را منکر شده اند. عرض کردم اگر این روایت هم نبود آن حرف حرف باطلی بود.
در مانحن فیه اصل کراهت صلاة، و این که صاحب عروه می گوید: «و عندی فی کراهة صلاة مبتدئة فی هذه الاوقات اشکال» وجه اشکالش این است که این روایات تعلیل دارد، و این تعلیل، تعلیل درستی نیست. لذا در آن سه وقت عندالطلوع، عند نصف النهار، عندالغروب، این اصل، ثابت نیست، روایت معتبره ندارد. مضافاً بر این که این نقل را هم دارد که «عندالشمس». می ماند آن دو تا روایت که هر دو موثقه بودند. تعلیل در آن روایت آن ها را هم از کاری می اندازد. لذا قول به کراهت فضلا عن القول بعدم المشروعیة اساس صحیحی ندارد. بدان جهت ملتزم نمی شویم.
* کلام صلاحب عروه در حمل کراهت بر شروع در این اوقات
روی این اساس، صاحب عروه یک مطلب دیگری می گوید: که اول هم اشاره کردم. ایشان می فرماید: اگر ما ملتزم به کراهت شدیم، آن وقتی است که انسان در وقت کراهت آن صلاة را شروع کند، و اما اگر قبل از وقت کراهت او را شروع کرد و در اثناء وقت کراهت داخل شد، عیب و اشکالی ندارد. حتی آن هایی که می گویند: ممنوع است، مکروه است این جا دیگر نباید بگویند وجه آن چیست؟ وجه آن دو امر می تواند باشد: یک وجهش این است که این روایات ناهیه از صلاة، از شروع صلاة نهی کند، در این وقت ها صلاة را شروع نکنید. و در این وقت ها شروع نکردیم، بلکه قبل از آن شروع کردیم، اشکالی ندارد. و دیگری هم در بعضی روایات وارد شده است، اگر کسی نافله ظهر را نخوانده تا فیء باندازه ذراع شد، نافله را ترک کند. در صحیحه زراره بود که آن نافله را ترک کند و فریضه را بخواند. در روایات وارد شده است اگر فیئ کمی مانده بود که به اندازه ذراع بشود، که اگر انسان یک رکعت بخواند، به اندازه ذراع می شود. اگر این جا نافله را در آن وقت قبل از ذراع شروع کند، تمام می کند.
و آن روایت صحیحه زراره (وسایل الشیعة/4/245/ح1) است «محمدبن الحسن باسناده عن محمدبن احمدبن یحیی، عن احمدبن الحسن، عن عمروبن سعید، عن مصدق، عن عمار، عن ابی عبدالله علیه السلام، (فی حدیث) قال: وقت صلاة الجمعة اذا زالت الشمس شراک أو نصف» چون روز جمعه صلاة جمعه نافله ندارد. نافله قبل خوانده می شود. «و قال: للرجل» این حکم دیگر است «أن یصلی الزوال مابین زوال الشمس الی أن یمضی قدمان» که ذراع است، نافله صلاة ظهر را بخواند، مابین زوال الشمس تا دو قدم بشود که یک ذراع از فیئ می شود. «فان کان قد بقی من الزوال رکعة واحدة أو قبل أن یمضی قدمان أتم الصلاة» اگر نافله شروع کند، فقط یک رکعت مانده بود که به اندازه ذراع بشود، یک رکعت بخواند «أتم الصلاة حتی یصلی تمام الرکعات» هشت رکعت نافله را می خواند؛ «فان مضی قدمان قبل أن یصلی رکعة بدء بالاولی» صلاة فریضه را شروع می کند، نافله را نمی خواند؛ «و لم یصل الزوال» نافله را زوال نمی خواند، «الا بعد ذلک» الا بعداز خواندن ظهر که در صحیحه زراره بود «... فان مضت الاربعة أقدام»، اربعة اقدام مال عصر است. «و لم یصل من النوافل شیئاً فلا یصلی النوافل و ان کان قد صلی رکعة فلیتم النوافل حتی یفرغ منها ثم یصلی العصر و قال: للرجل أن یصلی ان بقی علیه شئ من صلاة الزوال إلی أن یمضی بعد حضورالاولی نصف قدم، و للرجل اذا کان قد صلی من نوافل الاولی شیئاً قبل ان تحضرالعصر فله ان یتم نوافل الاولی الی أن یمضی بعد حضورالعصر قدم، و قال القدم بعد حضور العصر مثل نصف قدم بعد حضور الاولی فی الوقت سواء».
اگر ایشان به این روایت تمسک بکند، این در مورد نافله مترتبه است که اگر نافله مترتبه را شروع کرد، می تواند در این وقت خودش تمام کند. آن هم در نافله ظهرین است، و این امر اولی روی ظهور روایت در این وقت ابتدای به صلاة باشد، ظهور روایت این نیست. چرا؟ چون (علی تقدیر صحت روایت) امام علیه السلام فرمود: «لاصلاة بعدالعصر حتی تصلی المغرب» صلاة نیست. معنایش این است که اگر صلاة را قبلاً شروع کرده بود آن صلاة نیست. مگر این که انسان بگوید: وقتی که قبل شروع کرد، قطع کردن صلاة خودش منقصت دارد، که آن هم در صلاة نافله اگر بنا بشود صلاة نافله جایز بشود، فضیلتش کم بشود، آن وقت می شود گفت بر این که او را تمام کند. چون با قطع کردنش تمام فضیلت از بین می رود. این همه بحث در این مسئله بود.
والحمدلله رب العالمین
تحقیق و تنظیم: حجت الاسلام داود دهقانی دولت آبادی
هفته نامه " افق حوزه"